شبکه‌سازی؟ خوب، بد، زشت | روایت 2 تجربۀ متفاوت از شبکه‌سازی

شبکه سازی

ایونت‌های حضوری با این شعار تبلیغ می‌شوند که بشتابید برای شبکه‌سازی! ولی حداقل برای منی که دلش رابطه‌ی معنادار می‌خواهد، هیچ‌چیز انقدر سریع اتفاق نمی‌افتد. بهترین شکل شبکه‌سازی برای من وقتی اتفاق می‌افتد که تعامل شکل بگیرد. برای همین اگر شما برگزارکننده‌ی رویداد هستید، سعی کنید بستری بسازید تا آدم‌ها با هم ارتباط برقرار کنند. در این‌جا می‌خواهم دو تجربه‌ی متفاوتم از شبکه‌سازی را برایتان بگویم.

اولیش مربوط می‌شود به برگزاری کارگاه‌ کپی‌رایتینگ! در این کارگاه، گروه‌های 5-4 نفره می‌سازم و از بچه‌ها می‌خواهم پروژه‌ی هفتگی را با هم‌فکری پیش ببرند. این 5-4 نفر در ابتدا تیم نیستند (می‌دانید که تعریف تیم با گروه متفاوت است.) اما هر هفته به شکل منظم خارج از زمان کارگاه توی یک گروه تلگرامی با هم حرف می‌زنند، جلسات آنلاین برگزار می‌کنند، شاید قراری بگذارند و هم‌دیگر را ببینند و هم‌فکری‌شان را به شکل حضوری پیش ببرند و در این مسیر، تبدیل به تیم می‌شوند. اعضای این تیم در پایان کارگاه می‌توانند تصمیم بگیرند این شبکه را حفظ کنند یا نه؟!… تجربه به من ثابت کرده آدم‌هایی که چیزی را به کمک هم می‌سازند (خلق می‌کنند) اغلب به آن رابطه‌ی معنادار دست پیدا می‌کنند و از نظر من، این شکل مطلوبی‌ است از شبکه‌سازی!

اما تجربه‌ی دوم مربوط می‌شود به برگزاری جلسات دغدغک (گروه جستار‌خوانی با تاکید بر روایت تجربه‌های زیسته)! رویکرد ما از ابتدا این بود که شبکه‌ای ساخته نشود، یعنی می‌خواستیم آدم‌ها بیایند در یک فضای امن و با ذهن رها و بدون ترس از قضاوت، از تجربه‌های زیسته‌شان حرف بزنند.

خیلی وقت‌ها روایت‌ به رازهای مگو کشیده می‌شد و ما می‌خواستیم این روایت، در همان جلسه باقی بماند و به بعد از جلسه کشیده نشود. یعنی هیچ‌کس نرود به دیگری بگوید راستی! آن ماجرایی که در جلسه تعریف کردی به کجا رسید؟…

می‌خواستیم بعد از جلسه، آدم‌ها تبدیل شوند به همان غریبه‌هایی که بودند و خداحافظی کنند و بروند. این که روایتی را که در جمع شنیده شده بکشانی به یک صحبت دو نفره، به آدم‌ها احساس ناامنی می‌دهد. خیلی از این آدم‌ها چیزی را در دغدغک روایت می‌کردند که با دوست صمیمی یا نزدیکانشان درمیان نمی‌گذاشتند، پس ما باید تلاش می‌کردیم این شبکه‌سازی نادرست که به آدم‌ها حس ناامنی می‌دهد در این جلسات اتفاق نیفتد. اما چه‌طور؟

از آدم‌ها می‌خواستیم خودشان را با اسم و چند صفت معرفی کنند، حرفی از شغل و جایگاه اجتماعی‌شان نزنند، مدت زمان برگزاری جلسه را محدود می‌کردیم به همان 2 ساعتی که کافه را رزرو کرده بودیم تا قبل و بعد از جلسه فرصتی برای گفت‌وگو پیش نیاید مگر صحبت‌های عادی و سلام و علیک! تلاش ما بر این بود که آدم‌ها وارد فضای خصوصی هم‌دیگر نشوند و من بارها تاکید کردم این‌جا جای مناسبی برای پیدا کردن دوست یا پارتنر نیست چون آدم‌ها با نیمه‌ی تاریک‌شان در این جلسه حاضر می‌شوند و آمده‌اند که دیده نشوند.

با این حال ممکن است آدم‌ها بعد از یک سال و نیم دیدار مداوم و شنیدن روایت‌هایی از هم، به یکدیگر احساس نزدیکی پیدا کنند. این را من وقتی فهمیدم که یک سال از جلسا‌ت دغدغک گذشته بود و همگی جمع شده بودیم در کافه‌ای تا با هم صبحانه بخوریم. آن روز بود که دیدم من چقدر این آدم‌ها را دوست دارم. یک نزدیکی تعریف ناشده‌ای بین ما بود. یعنی من برای آن‌ آدم‌ها دلتنگ می‌شدم چون روایت‌هایشان را شنیده بودم با این حال هیچ‌وقت خارج از جلسه، به روایتی که در جلسه شنیده بودم ارجاع ندادم. اگر رابطه‌ای هم شکل می‌گرفت می‌گذاشتم آرام و آهسته پیش برود و آن فرد کم‌کم شروع کند از آن‌چه دوست دارد با من حرف بزند. حداقل این است که تلاش من، آگاهانه به این سمت بوده اما ممکن است گاهی هم دچار خطا شده باشم.

این دو تجربه‌ی متفاوت را مثال زدم که بگویم من هم تجربه‌ی تسهیل کردن شبکه‌سازی را به کمک تیم‌سازی، طراحی بازی، پرسیدن سوالات مشترک و… داشته‌ام و هم تجربه‌ی جلوگیری از شبکه‌سازی را و اگر از من می‌شنوید دومی از اولی سخت‌تر است.

پس اگر ایونت حضوری برگزار می‌کنید و هدف‌تان هم این است که آدم‌ها واقعا به هم وصل شوند، برای این وصل شدن برنامه بریزید. از معجزه‌ی بازی‌ها یا طراحی گیمیفیکیشن غافل نشوید. آدم‌ها صرفاً به واسطه‌ی جمع شدن در یک مکان مشترک، به هم وصل نمی‌شوند پس لازم است نقاط اشتراک را زیاد کنید، مسیری طراحی کنید که آدم‌ها در طی آن با هم تعامل کنند، چیزی بسازند، برای بردن و پیروز شدن تلاش کنند، هم‌هدف و هم‌سرنوشت شوند و آن‌وقت بنشنید و نتیجه‌‌ی جادویی‌اش را ببینید.

صدیقه حسینی – تجربه‌ها

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اشتراک گذاری
خواندنی‌های پیشنهادی
Scroll to Top